قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

[عنوان ندارد]

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۲۹ ب.ظ
سلام

بعد از حدود 5 سال(دوران تحصیل) دغدغه برای داشتن  یک کار!!!

دوشنبه پیش به طور غیر رسمی جایی مشغول شدم.

اینکه چقدر از تکنولوژی روز و بازار کار عقبم بماند!.

ولی دیگه به هیچی فکر نمیکنم!

به اون همه مسائلی که شاید در گذشته اذیتم کرد!

همین ما را بس!...



چن روز پیش در حال انجام کاری به کسی فکر میکردم!

به این دقت کردم که "اخلاص" چقدر کلمه ای غیر قابل هضمه برای من تو اون موقعیت!

اخلاص ، اخلاص ، اخلاص

امروز داشتم همینو زمزمه میکردم ، دیدم حتی گفتنش هم اثر داره

چرا که در دمای پایین بدن ، احساس گرمای عجیبی کردم!

البته من آدم بشو نیستم...


یاعلی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۲/۰۹
سیدخلیل

نظرات  (۱)

ابرهای بارانی چشمانم از بس باریدند ، همچون چاه چشمان عروسک هاییم خشکیدند . پایان جدایی کجاست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی