قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر» ثبت شده است

سلام

همیشه دغدغه حضور در اجتماع و ارتباط با آدما رو داشتم و دارم. از سطوح مختلف اجتماع مثل مدرسه و دانشگاه و ... تا به الان. 

حالا که حضورم به سطحی رسیده که بگم سرم شلوغ شده(گرچه کلی وقت آزاد هست) به این فکر میکنم: خب که چی؟ آیا حضوری هدفمند داشتم؟

آیا خرج توان و هزینه ها توجیه داشته؟ 

آیا میتوان گفت من چه کسی بودم و با چه مبالغی برای چه کسانی چه کارهایی را در راستای چه اهدافی انجام داده ام؟

خودم را در بین هزاران هزار نفر تنها میبینم و شلوغی آدمها فرصت فکر کردن را از من گرفته.

آها فکر کردن!

کاری که تقریبا هیچوقت در روابط اجتماعی ام انجام ندادم یا حداقل درست انجام ندادم.

توصیه میکنم خودم و شما را 

به فکر کردن

به درست فکر کردن

به عاقلانه فکر کردن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۶
سیدخلیل