قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

دست‌نوشته‌های نه چندان معتبر یک انسان؛ انسان نه ، یک آدم

قطعه‌ای از بهشت

می‌گفت: "روزی قطعه زمینی در خراسان محل رفت و آمد ملائک می شود."
گفتند: "کجا؟"
گفت: "در طوس."
به خاک که سپردندش، آن جا شده بود قطعه‌ای از بهشت.
فرشته ها می‌آمدند ، می‌رفتند.

* به نقل از کتاب " آفتاب هشتمین " اثر "لیلا شمس"

آیاتی از قرآن کریم

یک جرعه شعر

کتابهایی که خوانده‌ام

فیلم‌هایی که دیده‌ام

عکس‌هایی که گرفته‌ام

Instagram

طبقه بندی موضوعی

۵۹ مطلب با موضوع «دست نوشته» ثبت شده است

هنوز تصمیم‌م رو نگرفتم ؛

منتظر یه نشانه‌م ، یه علامت ، یه اتفاق که بهم بگه برو ، تو میتونی ، درست میشه

شاید خواب پارسال مادرم این توقع رو برام ایجاد کرده ، هرچند کلا قدرت تصمیم گیریم پایینه

مادرم خواباش تقریبا درست ازآب درمیاد

خواب امام رضا رو دیده بود

درمورد من...

من؟ :(

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۲ ، ۰۸:۲۲
سیدخلیل

ذکر یا فاطمة‌ الزهرای درویش دوره گردی که هر شنبه شب از محله ما میگذرد

باعث میشود یاد مادرم ، حضرت زهرا(س)،  بیوفتم ،

مخصوصا این شب‌ها و این دهه‌ها.

با صوت عجیبی ذکر را میگوید ، بلند هم میگوید که صدایش به گوش ملت برسد:

یا فاطمة‌ الزهرا ، یا فاطمة‌ الزهرا

یا ابوالفضل ، یا علی ...

اعتقاد کن اجازه نمی‌دهند اسمشان بر زبان هرکسی جاری شود...

هدیه: بشنوید و اگر اشکی جاری شد ما را هم دعا کنید
مادر الهی برات بمیره زینب... دریافت


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۵۸
سیدخلیل

یکی از وسایلام رو دو سه روزی یه بار ازش استفاده میکردم و بعد از تموم شدن کارم فقط میذاشتم‌ توی کیفش که مثلا مرتب باشه! . امروز گذاشتم داخل کیفش ، زیپ کیف رو بستم و گذاشتم‌ش کنار.

علت این کار سفر نه ‌چندان مشخصِ چند روز آینده‌ست.

وقتی کارم تموم شد ، یه لحظه ، فقط یه لحظه ، یادم اومد به سفر نهایی انسان. مرگ !

خب توی دو سه ماه گذشته با دل بریدن از دل‌بستگی ها ، البته بصورت موقتی ، دست و پنجه نرم کردم.

همیشه این سوال جلوی چشمام بود که مرگ‌آگاهی یعنی چی؟ باید چکار کرد مثلا!؟

چرا : مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است1؟

سفر جواب سوال بالا رو تقریبا بهم داده !

سفر یعنی اینکه کاری نداشته باشی که به اصطلاح رو زمین‌ مونده باشه ! با این تبصره که روی بازگشت‌ت حساب باز نکنی.

یعنی دل‌ بریدن از همه‌ی دل‌بستگی‌ها . حتی عزیزترینِ اطرافیانت ، حتی کتابات و رفقات .

یعنی جوری حساب و کتاب کاراتو داشته باشه که ، مثل درویشی که عطار از او تاثیر گرفت ، بتونی براحتی جان عزیز رو تقدیم کنی به صاحبش.


راستی وقتی این جمله رو میبینم اینقدر متعجب میشم که نگو و نپرس:

به علت فوت ناگهانی پدر/مادر مغازه تعطیل است.

معنی نداره ، ناگهانی نداریم که . البته چرا داریم ،

واسه آدمایی مثل من که روی آینده‌شون حساب صددرصدی باز میکنن این اتفاق میوفته.


اعتبارسنجی حدیث زیر باشه به عهده خودتون ، ولی:

رسول خدا (ص) فرمود: براى هیچ مسلمانى سزاوار نیست شب هنگام بخوابد مگر آنکه وصیّت نامه‏‌اش زیر سرش باشد.2


1) شهید آوینی

2) مکارم الأخلاق ص 362 ، روضة الواعظین ج 2 ص 482 ، البحار ج 103 ص 194

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۴۱
سیدخلیل

یک پیشنهاد دوستانه :

سعی کنید روزانه!

یا هرچند روز یکبار!

یا یک بار در ماه یا حتی در سال،

خلاصه تا زنده اید حتمن یکبار این کار را انجام دهید ،

برای چندین دقیقه به آسمان خیره شوید و از مشاهده آن لذت ببرید.

اگر این امکان برای شما فراهم است که در شب این عمل دوست داشتنی را انجام دهید به شما قول خواهم داد که لذت بیشتری خواهید برد.

مثلا در طول روز اگر آسمانی آبی به همراه ابرهایی نصیب‌تان بشود ، ابرهایی شکل دار و خاص و عجیب ، که هوس کنید ابرها را لمس کنید یا حتی کمی از آنها را بخورید! مطمئن باشید هیچ‌وقت این حس را فراموش نخواهید کرد.


در مورد آسمان شب فقط همین را بگویم اگر وقت نکردید در روز این کار را انجام دهید ، مطمئن باشید شب فرصتی گرانبهاترست .

اگر آسمان صاف و بدون آلوگی باشد که نور علی نور است یا اگر یک دوربین رصد در شب نصیب‌تان بشود مطمئن باشید لطف مستقیم خدا شامل حالتان شده است.


خواهش میکنم حتمن این کار را انجام دهید !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۳
سیدخلیل

تقریبا دوماه از عادتهای روزمره دور بودم .

فروم‌ها ، شبکه های اجتماعی ، ریدر ، کار و تجارت و همه استفاده های که از نت داشتم ،

تعطیلی موبایل! ،

گوش نکردن موسیقی ، 

تماشا نکردن فیلم ! ،

همه و همه تعطیل و غیرقابل دسترس بودند.


اما تنها خوشبختی من این بود که توانستم کتاب بخوانم! .


در این دوماه با آدمها در نزدیک‌ترین حالات و سخت‌ترین شرایط آن هم بطور شبانه روزی در ارتباط بودم.

همیشه شناخت خودم و شناخت محیط پیرامون و آدمهای آن بزرگترین دغدغه‌ام بوده و هست .

دوره آموزشی خدمت مقدس! سربازی این امکان را فراهم کرد تا بهتر بتوانم این دغدغه را حل کنم .


حب و بغض نسبت به آدمها ، کینه ورزی ، غرور ، محبت ، دوست داشتن ،  از خودگذشتگی و مهم‌تر از همه رفاقت از حالات و احساساتی‌ست که هر سربازی در دوران آمورشی تقریبا آنها را تجربه می‌کند.


روز آخر ، زمانی که امریه های هرنفر را بلند میخواندند و مشخص می‌شد هر کسی در کدام نقطه از کشور باید خدمت کند ، رفتارهای عجیبی را مشاهده کردم  :

جداشدن یکباره آدمها از همدیگر در زمانی کمتر از 30دقیقه! (هرچند تکنولوژی این جدایی را جوری ناجور وصله کاری میکند) ،  پیش‌نیاز درک این جمله گذراندن دوره آموزشی یا حداقل دوره ای شبیه به آن است.

احساس خسران از تمام شدن شاید شیرین ترین دوره امکان پذیر برای یک جوان (البته قبل از ازدواج:دی)

ریختن اشک آنهایی که حواسشان جمع بود که دارند از رفیق‌شان جدا میشوند!

بغض کردن آنهایی که کمی غفلت داشتند ، و بعد جستجوی رفیق‌شان در بین حدود 600نفر انسان هم‌شکل و هم‌قواره! و بعد سرازیر شدن اشک‌شان

احساس دل‌گسستگی فرماندهان از تعدادی آدم که دوماه با آنها زندگی کردند.


ان‌شاءالله در آینده نکاتی درباره چگونگی گذارندن این دوره و خاطراتی تلخ و شیرین می‌نویسم ،

اما گذر زمان مهمترین عنصر در این دوماه بود!

قدر لحظه‌هایتان را بدانید!.

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۲۵
سیدخلیل

سلام

اینجا خانه ی جدیدی‌ست برای بیان حرفهای من ، شاید حرفهای ناگفتنی

هرچند گذشته‌ام را با خودم آورده ام ولی ... .

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۱
سیدخلیل
سلام

این آخرین پست قبل از اعزام به دوره آموزشیمه.

فردا باید از تک تک عادتهای روزانه و هفتگی و ماهانه دست بکشم

چه تغییر شگرفی! ، چه انقلابی!

هرچند کوتاه ، اما میدونم که خیلی تاثیر گذاره

امروز موهام رو هم کوتاه کردم ، 

موهایی که از سلول های مرده بدن ساخته میشوند.

کاش زدودن اخلاقیات بد از روح آدمی همچون تراشیدن موهای سر باشد.

ساده ، کم دردسر و پر اثر ، اثری نتیجه بخش.


عنوان پست هجرت است ،

در معانی هجرت تعاریفی زیاد ذکر شده ،

اما همین معنی جدا شدن از زندگی عادی(فعلی) و رفتن و دوباره آغاز کردن مرا بس است!

بی شک در بازگشت از این هجرت ، دوباره هحرتی رخ خواهد داد ،

هجرت دوم مهم تر است .

شاید تصمیم گرفتم از این وبلاگ خداحافظی کنم ، شاید.

همین.


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۰۸:۵۶
سیدخلیل

personal practice of striving for perfection, belief that anything less than perfect is unacceptable.

or

someone who is not satisfied with anything unless it is completely perfect.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۱:۴۶
سیدخلیل
اگر خیار را از ته آن شروع به خوردن کنید ، اصلا مزه تلخی آن حس نمیشود!

پس نتیجه میگیریم که که ما بعضی تلخی ها را اشتباها تلخی فرض کرده ایم ، شاید بدلیل عادت بد یا شنیده های غلط!

پس نتیجه میگیریم که شاید تلخی هایی که تا به حال چشیده ایم بعلت غلط خوردن! خیار زندگی بوده است !!!

پس نتیجه میگیریم اگر به انتهایی تلخ رسیدیم بدانیم که غلط و نادرست شروع کرده ایم!


و شما بدست بیاورید نتایجی دیگر از این ماجرا!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۴۴
سیدخلیل
وقتی با یک دوست خاطرات خود را بازخوانی و مرور میکنی چندین حس به انسان دست میدهد!

حس تلخ ، حس شیرین و حس بیچارگی.

خاطرات را اگر به دو دسته تلخ و شیرین دسته بندی کنیم دو حس اول منطقی است ، اما حس بیچارگی از آنجایی آب میخورد که تو به آن خاطره دسترسی نداری.

یعنی آن خاطره اگر تلخ باشد مایلی آن خاطره به طریقی دیگر رخ دهد و جبران شود،

و اگر شیرین باشد مایلی دوباره تکرار شود!.

بهر حال مستأصل شدن فعلی است که در بازخوانی خاطرات باید صرف شود!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۳۱
سیدخلیل